خاطره ای از تجربیات یک آتش نشان

زنگ ایستگاه به صدا در اومد، سریع دویدیم به سمت خودروها و سوارش شدیم.
توی خودروهای آتش نشانی لباسهای مخصوص عملیات رو پوشیدیم. مرکز فرماندهی توی بیسیم اعلام کرد حریق یه ساختمان ۵ طبقه هستش توی خیابون پیروزی …
ساکنین از ساختمون بیرون اومدن اما احتمال داره کسی توی ساختمون هنوز محبوس شده باشه.
محبوس شدن توی دود و حریق یکی از بدترین حوادثِ آتش نشانها هستش.
به محل حادثه که رسیدیم فوری همکارا چند بند لوله آبدهی کشیدن به سمت محل حریق که در طبقه سوم بود.
من و یکی از همکارام هم دستگاه تنفسی رو توی ماشین پوشیده بودیم و بعد از پیاده شدن وارد ساختمون شدیم و عملیات جستجو برای نجات محبوسین رو شروع کردیم.
با تکنیکهایی که بلدیم همه طبقات و واحدها رو گشتیم و خوشبختانه کسی گرفتار و محبوس نشده بود
موقع برگشتن به پایین یه هو یادم افتاد توی آسانسور رو جستجو نکردیم.
برق ساختمون رو لحظه ورود قطع کرده بودیم. بطرف درب آسانسور رفتم و با کلید مخصوصی که همراه داشتم دربشو باز کردم.
بخاطر دودگرفتگی راهروها و ساختمون، همه جا تیره و تاریک بود و اصلا دید نداشتم.
درب اسانسور رو لمس کردم و بازش کردم. قبل از وارد شدن به کابین، آروم یکی از پاهامو سُر دادم توی کابین و متوجه شدم زیر پام خالیه !
آروم سرمو وارد کابین آسانسور کردم و پایین رو نگاه کردم
کابین آسانسور توی طبقه چهارم بود و من طبقه سوم بودم.
پایین چاهک آسانسور آتش سوزی میدیدم.
اگه بی محابا وارد کابین شده بودم اولا به پایین میفتادم و دوما معلوم نبود چه بلایی توی اون ارتفاع و آتیش سرم میومد.
اینجا بود که برای هزارمین بار بازم متوجه شدم چقدر آموزشها و دوره های تخصصی که گذروندیم به دردمون میخوره.
خلاصه به خیر گذشت !
از پله ها پایین اومدم و به همکارا گفتم اتیشِ چاهک رو خاموش کردند.
آتش نشان شهرام وکیلی از تهران
آیدی تلگرام  apiko@
خروج از نسخه موبایل